شاهنامه فردوسی
«منیژه» در شاهنامه فردوسی
منیژه کجا دخت افراسیاب
درفشان کند باغ چون آفتاب
منیژه چو از خیمه کردش نگاه
بدید آن سهی قد لشکر پناه
پیام منیژه به بیژن بگفت
همه روی بیژن چو گل بر شکفت
چو بیژن چنین گفت شد دایه باز
بگوش منیژه سرایید راز
منیژه بیامد گرفتش ببر
گشاد از میانش کیانی کمر
منیژه چو بیژن دژم روی ماند
پرستندگان را بر خویش خواند
منیژه بدو گفت دل شاددار
همه کار نابوده را باد دار
ز کار منیژه دلش خیره ماند
قراخان سالار را پیش خواند